درست میفرمایید. مهندسی ذهن جمعی بخشی از کار نظامهای ایدئولوژیک چون موسولینی، هیتلر و استالین بوده است. رژیمهای استبدادی همواره تلاش کرده تا شور جمعی را از بالا هدایت و با اجبار و تبلیغ سازمانیافته شکل دهند. اما نباید تفاوتها را نادیده گرفت. بستر اجتماعی و روانی متفاوت نیز اهمیت دارد. تصور اینکه تمام جزئیات زندگی مردم افغانستان تابع فرمان طالبان است و هر آنچه بروز میکند نشانه عاملیت تفکر طالبانی است، خود سادهسازی است. همچنین نباید فراموش کرد که چنین رفتارهایی گاه بیش از آنکه نمایش قدرت حاکم باشد، بازتاب نیاز مردم به همدلی، تخلیه عاطفی و پیچیدگیهای زندگی عادی در دل فشار و محدودیت است.
احساسات جمعی الزاماً دستوری نیستند؛ میتوانند همزمان واقعی، خودجوش و البته در معرض مصادره تبلیغاتی باشند. سادهانگاری است اگر هر شادی عمومی را محصول «دستکاری ذهن جمعی» بدانیم. در جوامع تحت سلطه، مردم برای بقا و معنا فضاهایی میسازند که قدرت شاید بتواند از آن بهرهبرداری کند، اما هرگز نمیتواند سرچشمه آن را در دل و ضمیرشان تصاحب کند.
یعقوبی عزیز، از شما بعید بود سادهسازی این مسأله. دستکاری ذهن جمعی، بسیج مردم و راهانداختن کارناوالهای مناسبتی از سوی ارباب قدرت آشناترین زبان رژیمهای ایدئولوژیک است. میلیونها انسان در نمایشهای فرهنگی، ورزشی و حزبی موسولینی، هیتلر و استالین شرکت کردهاند، اغلب هم عضو نبودند